loading...
OFFICE FANSITE : SIMA ABEDINI
omidian بازدید : 69 نظرات (1)

 

 

اولین بخش از داستان (پادشاه آرتمن) اثر : سیماعابدینی

 

سلام به دوستان خوبم :

در این پست بخش اول از داستان (پادشاه آرتمن) را برای مطالعه شما عزیزان قرار می دهم .


 

توضیحاتی در مورد داستان (پادشاه آرتمن):
این داستانی چندگانه از آثار فانتزی خانم عابدینی است . در سال 1386 نوشته شده که شامل سه کتاب بلند می باشد و در گروه آثار برون مرزی خانم عابدینی قرار دارد .
چون روش نگارش خانم عابدینی با دوستان دیگر فانتزی نویس در ایران متفاوت است ، ایشان آثار خود را در قالب فایلهای PDF برای انتشار مجازی آماده می کنند و این اولین بار است که نوشته ای از ایشان به این صورت (بخش بخش ) در اختیار علاقمندان قرار می گیرد .


تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول


(پادشاه آرتمن)

آرتمن از بالای بزرگترین صخره به اطراف کاخ نگاه می کرد ، با چشمان نافذش به سرزمین تحت فرمانروایی خود ، به سر ستونهای کاخ تخت جمشید ، به باغ باشکوهش و به افق دور دست خیره شده بود . شبی مبارک در راه بود ، عروسی از سرزمینی دور به تخت جمشید قدم می گذاشت ، همه در تکاپوی برپایی جشنی در خور پادشاه آرتمن و نوعروسش بودند اما آرتمن چون همیشه در روی صخره ای ایستاده و با آرامشی وصف ناپذیر به غروب خورشید خیره مانده بود ، باد در موهایش در حرکت بود ، نسیم دل انگیزی می وزید . سربازان در فاصله ای دورتر از پادشاه ، پایین صخره بزرگ به انتظار ایستاده بودند ، آنها توان دیدن مردی را که به پادشاه نزدیک می شد ، نداشتند .
آرتمن با لبخندی بدون تکان خوردن به مرد خوش آمد گفت ، مرد با لباسهایی از چرم قهوه ای تیره زانو زد و به پادشاه تبریک گفت ، آرتمن از مرد که کمین کش نام داشت خواست که برخیزد و همانند او به زیبایی سرزمین ایران خیره شود .
کمین کش ، جوانی تنومند از خاندان اساطیری ایران زمین بود . موهایی چون برف سپید و چشمانی تیزبین و درخشان ، چون ببر داشت . وقتی به آرامی از جا برخاست در کنار پادشاه آرتمن ایستاد در حالیکه باد با شنل بلندش بازی می کرد به افق چشم دوخت ، با نفس عمیقی که آرتمن کشید ، کمین کش با چشمان سبز براقش مدتی به پادشاه خیره شد ، خوب می دانست که مرد روبرویش در چه فکری است ، دلشوره پادشاه را برای دیدار بانوی کویر به خوبی درک می نمود .
با شروع صدای ساز و موسیقی جشن ، آرتمن با لبخند به پایین صخره خیره شد ، مردم در شادی و نشاط غرق بودند اما کمین کش آرام به لبه صخره نزدیک شد ، چشمان قدرتمندش تا مسافتهای دور را به راحتی می دید ، در دور دست طوفانی به پا شده بود ، کمین کش مطمئن بود که این گرد و خاک عظیم ، ارتباطی با کاروان همراهان عروس ندارد . به آرامی به کمربندش دستی کشید و عدسی کوچکی را بیرون آورد و روی چشم چپش گذاشت ، به لبه صخره نزدیک شد و آنوقت به راحتی طوفانی را که به سمت تخت جمشید در راه بود نظاره کرد ، عدسی عجیب با صدای ضعیفی شروع به چرخش کرد و تصویر روبروی کمین کش را واضح تر نمود . سینه اسطوره ایران به جنب و جوش افتاد آنچه که می دید ، گرد و غبار طوفان نبود بلکه حمله گروه یوس بود .
پادشاه آرتمن با لبخند دستی به ریش خود کشید و با گفتن آنکه کمین کش تو میهمان ویژه این مراسمی ، به راه افتاد اما کمین کش با وحشت چرخشی کرد و خود را به آرتمن رساند در حالیکه باد موهای سپیدش را تکان می داد ، مقابل پادشاه ایستاد و صورتش را به او نزدیک کرد و با نفسی بلند ، فوتی قدرتمند در مقابل صورت پادشاه کرد ، شعله هایی یاسی رنگ از دهانش زبانه می کشید و به نرمی با صورت پادشاه برخورد می کرد ، پلکهای آرتمن ثابت ماند و بدنش از حرکت ایستاد و مستقیم به غروب خورشید چشم دوخت .
آنگاه کمین کش به سرعت دوید و با پرشی از روی صخره به روی سقف بلندترین تالار کاخ فرود آمد و شنلش را باز کرد و در هوا رها کرد . شنل شروع به حرکت کرد در حال چرخیدن با باد بر روی یکی از سر ستونهای ورودی کاخ فرود آمد .
کمین کش شروع به دویدن کرد و با پرشهای بلند خود را به سر در ورودی تخت جمشید رساند . در حالیکه ایستاده بر فراز بلندترین طاق کاخ نظاره گر حرکت مردم بود ، با دو دستش از داخل جیبهای جلیقه اش ، گردی نورانی خارج کرد و به بالای سرش پاشید . باد به آرامی گردهای نورانی را با خود همراه کرد و بر سر کاخ تخت جمشید فرو ریخت ، زمان کند شد و همه با برخورد گردهای نورانی بر زمین افتادند .
پادشاه آرتمن بدون دانستن طوفانی که به راه افتاده بود با نفسی از آن حالت ، خارج شد و به آرامی شروع به حرکت کرد ، سربازان با حرکاتی کند به راه افتادند اما کمین کش ، با تکیه دادن پایش به لبه طاق ، دست راستش را کاملاً باز نمود به ناگهان از بالای شانه اش ، بالهای بلند و طولانی اش از هم باز شد ، همچون پارچه ای بزرگ و چین دار ، تمام سطح کاخ تخت جمشید را پوشاند .
مردم بی حس شده ، ناگهان با دیدن بالهای کمین کش با شبی بی ستاره روبرو شدند . ذرات نورانی با عبور از کنار سرستونهای ورودی کاخ ، با نسیم تندی تغییر مسیر دادند ، به یکباره مجسمه شیرهای قرار گرفته بر روی دو ستون بلند ، با صدای خرناسی به حرکت در آمدند . یکی از مجسمه شیرها با نعره ای شنل کمین کش را از روی صورتش به کناری پرتاب کرد . دو شیر بر فراز سر ستونهای بلند با نعره های وحشتناکشان ، با چشمانی طلایی و نورانی ، به طوفان خیره شدند در حالیکه بدن سنگی آنها در غروب خورشید می درخشید با کشیدن پنچه هایشان بر روی ستونها ، با نعره ای خشم آلود اعلام جنگ می کردند . با حرکت بالهای بلند کمین کش در باد ، شیرها به سمت روبروی کاخ خیز برداشتند و یکی پس از دیگری با چشمانی قرمز و نورانی از سر ستونها پایین پریدند تا از پادشاه آرتمن دفاع کنند .
اعضای گروه یوس به نزدیکی کاخ رسیده بودند ، این شش موجود بزرگ و غول پیکر ، دشمنان دیرینه سرزمین ایران بودند ، قصد آنها از این حمله ، از بین بردن پادشاه آرتمن و کاخ تخت جمشید بود .

سیماعابدینی

 


درباره ما
Profile Pic
با سلام به وبسایت طرفداران فانتزی نویس خوب کشورمان خانم سیماعابدینی خوش آمدید . بازدیدکنندگان عزیز می توانند با عضویت در سایت از اخبار مربوط به آثار این نویسنده مطلع شوند . همچنین با عضویت در انجمن سایت می توانید با قرار دادن پستهای مفید به فعالیت بپردازید . باتشکر
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    از مطالعه کدام اثر خانم سیماعابدینی واقعاً لذت بردید ؟
    به نظر شما اولین اثر خانم سیماعابدینی در ایران کدام است ؟
    از میان داستانهای خانم سیماعابدینی به کدام اثر برای انتشار مجازی رأی می دهید ؟
    گالری

    آمار سایت
  • کل مطالب : 31
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 43
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 32
  • بازدید ماه : 31
  • بازدید سال : 93
  • بازدید کلی : 11,247
  • کدهای اختصاصی

    مترجم سایت

    مترجم سایت



    انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس